نوشته شده توسط : milad


 

جلال الدین سادات آل احمد ، معروف به جلال آل احمد ، فرزند سید احمد

حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران

به دنیا آمد ، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر

و دومین پسر خانواده بود.


پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی

مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال ، برای مسجد و منبرش

جانشینی بپرورد.


جلال پس از اتمام دوره دبستان ، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که

تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی پسندید و پیش بینی می کرد که آن

درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می کند، با او مخالفت کرد:


«دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «برو بازار کار کن»

تا بعد ازم جانشینی بسازد و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاس های

شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. »


پس از ختم تحصیل دبیرستانی ،پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سیدمحمد

تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد ، البته او خود به قصد

تحصیل در بیروت به این سفر رفت ، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند

ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت.


در «کارنامه سه ساله» ماجرای رفتن به عراق را این گونه شرح می دهد:


«تابستان 1322بود ، در بحبوحه جنگ ،با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد

وحشت انگیز U.K.C.C و قرقی که درتمام جاده ها کرده بودندتا مهمات جنگی

از خرمشهر به استالینگراد برسد. به قصد تحصیل به بیروت میرفتم که آخرین

حد نوک دماغ ذهن جوانی ام بود و از راه خرمشهر به بصره و نجف می رفتم

که سپس به بغداد والخ .... اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفره برادرم.

تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی ، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم.

کله خورده و کلافه و از برادر و پدر.»


پس از بازگشت از سفر ، آثار شک و تردید و بی اعتقادی به مذهب در او

مشاهده می شود که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت.


« شخص من که نویسنده این کلمات است ، در خانواده روحانی خود همان

وقت لامذهب اعلام شده دیگر مهر نماز زیر پیشانی نمی گذاشت. در نظر

خود من که چنین می کردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت پرستی بود

که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لا مذهبی بود. و

تصدیق می کنید که وقتی لا مذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر

آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می دهد که تا به آخر براندش. »


آل احمد در سال 1323 به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی

دست شست. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی

بود، اوج گیری حرکت های چپ گرایانه حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور

آن زمان به شعارهای تند و انقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم

عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری آن احد شدند.


همه این عوامل دست به دست هم داد تا جوانکی با انگشتری عقیق با

دست و سر تراشیده، تبدیل شد به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و

یکدست لباس نیمدار آمریکایی شود.


درسال 1324با چاپ داستان «زیارت» درمجله سخن به دنیای نویسندگی قدم

گذاشت و در همان سال ، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در

مجموعه "دید و بازدید" به چاپ رسید. آل احمد در نوروز سال 1324 برای

افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب به آبادان سفر کرد:


« در آبادان اطراق کردم. پانزده روزی. سال 1324 بود ، ایام نوروز و من به

مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت

می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکونی کنار خیابان".

آل احمدکه از دانشسرای عالی دررشته ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده

بود، او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر

تحصیل از ادامه آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری (دکتر شدن)

شفا یافت ».


به علت فعالیت مداومش در حزب توده، مسؤولیتهای چندی را پذیرفت. خود

در این باره می گوید:

«در حزب توده در عرض چهارسال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته

حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره.... و از اوایل 25 مأمور شدم زیر نظر

طبری «ماهنامه مردم» را راه بیندازم که تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را

درآوردم حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم.»



در سال 1326 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال، به رهبری

خلیل ملکی و 10 تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی

آن انتقاد می کردند و نمی توانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست

کشور بیگانه باشد. در این سال با همراهی گروهی از همفکرانش طرح

استعفای دسته جمعی خود را نوشتند.

آل احمد با نثر عصیانگرش اینگونه می گوید:


« روزگاری بود و حزب توده ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی مینمود

و ضد استعمار حرف میزد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر

و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و

نمیدانستیم سر نخ دست کیست و جوانی مان را می فرسودیم و تجربه

می آموختیم. برای خود من «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی

از تظاهرات حزبی بودیم (سال 23 یا 24؟) از در حزب خیابان فردوسی تا چهار

راه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرهاکه به خلق نفروختم، اما اول شاه

آبادچشمم افتاد به کامیون های روسی پر از سرباز که ناظر وحامی تظاهرات

ما کنارخیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم وچنان خجالت کشیدم

که تپیدم توی کوچه سید هاشم و . . . "


در سال 1326 کتاب «از رنجی که می بریم» چاپ شد که مجموعه 10 قصه

کوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسید. پس از این سالها آل احمد

به ترجمه روی آورد.در این دوره، به ترجمه آثار «وید» و«کامو»، «سارتر» و

«داستایوسکی» پرداخت و در همین دوره با دکتر سیمین دانشور ازدواج کرد

« زن زیادی » نیز به این سال تعلق دارد.


در طی سالهای1333 و 1334« اورازان » ، « تات نشینهای بلوک زهرا » ،

« هفت مقاله » و ترجمه مائده های زمینی را منتشر کرد و در سال 1337

« مدیر مدرسه » و « سرگذشت کندوها » را به چاپ سپرد. دو سال بعد

«جزیره خارک - در یتیم خلیج» را چاپ کرد. سپس از سال 40 تا 43 «نون و

القلم»، «سه مقاله دیگر»، «کارنامه سه ساله»،«غرب زدگی» «سفر روس»

« سنگی بر گوری » را نوشت و در سال 45 «خسی در میقات» را چاپ کرد و

هم «کرگدن» نمایشنامه ای از اووان یونسکورا. «در خدمت و خیانت روشن

فکران» و «نفرین زمین» و ترجمه «عبور از خط» از آخرین آثار اوست.


آل احمد در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه مستمری داشت و در این مجلات

و روزنامه ها فعالیت می کرد.


نکته ای که در زندگی آل احمد جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است.

اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان همعصرش مقایسه شود این

موضوع به خوبی مشخص می شود.


جلال در سالهای فرجامین زندگی، با روحی خسته و دلزده از تفکرات مادی به

تعمق در خویشتن خویش پرداخت تا آنجا که در نهایت، پلی روحانی و معنوی

بین او و خدایش ارتباط برقرار کرد.


او در کتاب "خسی در میقات" که سفرنامه ی حج اوست به این تحول روحی

اشاره می کند و می گوید: "دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد

که خسی به میقات آمده است. . ."


این نویسنده پر توان که همواره به حقیقت می اندیشید و از مصلحت اندیشی

می گریخت، در اواخر عمر پر بارش، به کلبه ای در میان جنگلهای اسالم کوچ

کرد.


جلال آل احمد ، نویسنده توانا و هنرمند دلیر به ناگاه در غروب روز 17شهریور

ماه سال 1348 در چهل و شش سالگی زندگی را بدرود گفت.




ویژگی های آثار


به طور کلی نثر آل احمد نثری است شتابزده ، کوتاه ، تاثیر گذار و در نهایت

کوتاهی و ایجاز .


آل احمد در شکستن برخی از سنت های ادبی و قواعد دستور زبان فارسی

شجاعتی کم نظیر داشت و این ویوگی در نامه های او به اوج می رسد.


اغلب نوشته هایش به گونه ای است که خواننده می تواند بپندارد نویسنده

هم اکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را بیان می کند و خواننده، اگر با

نثر او آشنا نباشد و نتواند به کمک آهنگ عبارات ، آغاز و انجام آنها را دریابد،

سر در گم خواهد شد.

از این رو ناآشنایان با سبک آل احمد گاهی ناگریز می شوند عباراتی را بیش

از چند بار بخوانند.



:: بازدید از این مطلب : 472
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : سه شنبه 17 اسفند 1389 | نظرات ()